هنر اجرا، بهعنوان یکی از پیچیدهترین و پویاترین عرصههای هنری، خود را در تقاطع میان بدن، زمان، فضا و اندیشه مییابد. از دیدگاه ریچارد شکنر، که یکی از مهمترین نظریهپردازان هنر اجرا در قرن بیستم به شمار میآید، این هنر فراتر از یک نمایش یا پرفورمنس ساده است. شکنر هنر اجرا را بهعنوان یک فرایند فعال و زنده میبیند که در آن، فرد اجراکننده و مخاطب در یک تعامل بیپایان و پویا قرار دارند. او معتقد است که هنر اجرا، برخلاف سایر هنرها، نمیتواند بهعنوان یک اثر ثابت یا بسته در نظر گرفته شود، بلکه باید بهعنوان یک «میدان فعال» و همیشه در حال تحول دیده شود.
زبان ناتمام و معناهای پنهان
در اندیشه شکنر، بدن اجرایگر، در سادهترین حالت، تنها ابزاری برای بیان نیست، بلکه خود یک عنصر معنابخش است. شکنر بر اهمیت «حضور بدن» در اجرای هنری تأکید دارد، به این معنا که بدن تنها بهعنوان وسیلهای برای انتقال معنا عمل نمیکند، بلکه در ذات خود زبان ناتمام و نقطه آغازین معنا است. بهعبارت دیگر، بدن، با حرکتها و وضعیتهای خود، معانی خاصی را به مخاطب منتقل میکند که فراتر از کلمات و روایتهای از پیشتعیینشده است.
شکنر باور دارد که بدن اجرایگر در هر لحظه از اجرا، بهطور مستقل و در عین حال در ارتباط با محیط اطرافش، یک شعور و حضور زنده دارد که میتواند پاسخی بیکلام و در لحظه به پرسشهای مخاطب باشد. بدین ترتیب، حرکتهای بدن میتوانند پرسشهایی بدون پاسخ، تأملات عمیق و یا حتی فریادهایی در سکوت باشند که تنها در «لحظه اجرا» به زندگی درمیآیند.
اجزای غیرقابل تفکیک از تجربه اجرا
در نگاه شکنر، هنر اجرا چیزی بیش از یک نمایش در زمان و مکان است. فضا و زمان در هنر اجرا نه تنها قالبهای خارجی هستند که اجرا در آنها انجام میشود، بلکه بهطور فعال در ساختار و معنای اثر مشارکت دارند. فضا، بهویژه در هنرهای اجرایی، به عنوان یک میدان تجربه و موقعیت برای ارتباط شناخته میشود، جایی که بدنهای اجراگران و مخاطبان میتوانند در آن قرار بگیرند و در یک تعامل معنایی و فیزیکی مشترک، یک تجربه گروهی خلق کنند.
شکنر معتقد است که زمان در اجرا نیز مفهومی سیال است، بهطوری که در هر لحظه میتواند دگرگون شود و یا حتی متوقف گردد. زمان در هنر اجرا نمیتواند بهعنوان یک خط مستقیم و مشخص در نظر گرفته شود. هر اجرا با هر دقایق خود، زمان مخصوص به خود را میسازد؛ زمانهایی که در آن، اتفاقات نه تنها بهطور بیوقفه تغییر میکنند، بلکه ماهیت زمان به خودی خود به چالش کشیده میشود.
هنر اجرا بهعنوان تجربهای دوطرفه
در نظریه شکنر، هنر اجرا بهویژه در نوع مواجهه و ارتباط میان اجراگر و مخاطب بازتعریف میشود. او هنر اجرا را یک فرآیند ارتباطی و تعاملی میداند که در آن، هیچکدام از طرفین، نه اجراگر و نه مخاطب، بهطور کامل در نقشهایی ایستا و ثابت قرار نمیگیرند. شکنر بیان میکند که مخاطب در این فرآیند تنها ناظر و پذیرندهی اثر نیست، بلکه بهطور فعال در خلق معنا و تجربه درگیر است. از نظر او، هر اجرا به نوعی یک گفتوگو است، یک «پرسش و پاسخ» زنده و پویا که همزمان در درون مخاطب و اجراگر در جریان است.
این مشارکت فعال از سوی مخاطب، به ویژه در فضای هنر اجرا، بهطور کامل با مفهومی که شکنر از هنر دارد همخوان است. او هنر را بهعنوان یک رویداد بیپایان و پویا میبیند که هیچگاه در یک نقطه متوقف نمیشود، بلکه همواره در حرکت است و همواره تغییر میکند. هنر اجرا بهواسطه این ویژگی خود به یک تجربه بیپایان و باز تبدیل میشود، جایی که در آن هیچچیز ثابت نیست و همواره در حال تحول و بازآفرینی است.
هنری که در پی کشف است
در این نگاه، هنر اجرا بهعنوان فرایندی از کشف و بازآفرینی حقیقت است که هیچگاه بهطور کامل به پایان نمیرسد. شکنر معتقد است که در هنر اجرا، حقیقتهای بسیاری نه تنها از طریق متن یا روایت بلکه از طریق لحظات بیکلام، تصاویر بدنی و لحظات درخشان و گسسته آشکار میشوند. در هر لحظه از اجرا، ممکن است حقیقتی جدید بر مخاطب آشکار شود؛ حقیقتی که همواره در جریان است و به هیچوجه در یک تصویر ثابت و نهایی نمیتواند جای گیرد.
این بازآفرینی حقیقت، در واقع بخش اساسی از هنر اجرا است. هنر اجرا در این اندیشه نه بهعنوان یک فرآیند درگیر در بیان یک پیام خاص، بلکه بهعنوان فرایندی پویا و فرصتی برای تلاقی بین فرد و جامعه، بین بدن و فضا، بین زمان و تجربه عمل میکند. این تلاقیها، در نهایت، نه تنها به خلق معنای جدید میانجامند، بلکه مخاطب را در مسیری از بازاندیشی و کشف قرار میدهند.
هنر اجرا بهعنوان زبان مشترک انسانها
در نهایت، میتوان گفت که هنر اجرا از منظر شکنر، نه تنها یک هنر بیپایان و زنده است که بهطور فعال در تعامل با مخاطب و فضا در حال شکلگیری است، بلکه زبان مشترک انسانها است. این زبان، بیکلام و بیپایان، امکان آن را فراهم میآورد که هر فرد، بهطور مستقیم و بهطور آگاهانه از طریق بدن و فضا، درک خود را از جهان و حقیقتهای آن به اشتراک بگذارد. در این مسیر، بدن، فضا، زمان و اندیشه همگی به هم میپیوندند تا تجربهای مشترک از آنچه هست و آنچه میتوانست باشد، خلق کنند.