درباره فلسفه

نسبت بین صناعت، تخیل و محاکات در آراء اخوان الصفا

(این بخش با تمرکز بر الرسائل و مقاله رویکرد اخوان الصفا به هنر اسلامی در کتاب جستارهایی در چیستی هنر اسلامی نوشته شده است)

اخوان الصفا بطور مستقل و مفصل به فن شعر نپرداخته اند، و تنها در بخش آغازین رسائل و در قسمتی که در رساله 5 خود به موسیقی می پردازند به فن شعر اشاراتی دارند، که در آنجا می توان دیدگاه ایشان را درباره میمسیس یا محاکات دریافت. آنها در تبیین اصلی با نام بانگ افلاک درباره موسیقی، ساکنان افلاک را فرشتگان و بندگان ویژه خداوند می دانند که صبح ها و شب ها می شنوند و می بینند و می اندیشند و عمل می کنند و می خوانند و تسبیح خداوند می گویند.

ایشان در بیان اثرات موسیقی بر روح و جان شنوندگان از محاکات موارد زمینی از آسمانی می گویند و بر این باورند که موجودات زمینی از موجودات آسمانی که علل بروز و وجود آنها هستند محاکات (تقلید) می کنند. همچنین ایشان به فطری بودن محاکات باور دارند. (با اشاره به اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 1، ص 177)

در ادامه همان بخش ایشان از تشبیه در توضیح معنی محاکات استفاده می کنند، با این معنا که در عاقلان شوقی به ملائکه و حال ایشان و شباهت به آنها است. این موضوع بیانگر آن است که شباهت و تشبیه برای ایشان به محاکات نزدیک و با آن معادل است، چرا که او در مثال تمایل کودکان به پیروی از حرکات و رفتار اولیاء را آورده است که با این استناد می توان محاکات را از نظر ایشان معادل تقلید و تشبیه دانست.

“از همین روست که حکما گفته اند وجه دوم امور از وجه نخستین آنها محاکات می کنند همچنان که کودکان در بازی خود صناعت پدران، مادران و استادان خود را تقلید می کنند.” (اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 1، ص 237)

در فصل 8 ایشان با بحث درباره کیفیت هیولا، صناعت ها را به دو دسته بسیط و مرکب تقسیم می کنند که صنایع بسیط را آب و خاک و هوا و آتش و صنایع مرکب را گیاه و حیوان و مواد معدنی می دانند.

در ادامه ایشان به آلات و ملزومات مورد نیاز در صناعت می پردازند  که از نگاه ایشان انگشتها و دست و پا و چشم و سر (آلات) است و نیز ابزارهایی که انسان از آنها بهره می برد. آنها حرکاتی نیز برای وجود و بروز صنعت متصورند که 7 حرکت است و در همه صنایع وجود دارند که با حرکتهای سیارات آسمانی در ارتباط است. نکته مهم در اینجا این است که اساس نظر و آرای ایشان محاکات است و تاکید بر اینکه انسان برای ساختن و تولید یک شیء نیاز دارد تا از اعضای خود بهره ببرد.

ایشان در بخشی دیگر در تقسیم بندی تفاوتی بر اساس ماده مهم در صناعات عمل می کنند؛ مثلا بر اساس ماده آب برای سقاها و آب رسانها و … ماده خاک، ماده آتش و… البته آنها در بخش مرتبط با “فی مراتب الصناعات” به صنعتهای زیبایی اشاره می کنند که توضیح ویژه ای ندارد اما با عنوان “و من الصنائع ما هی جمال و زینه” بدان اشاره شده است و شامل حریر و عطر و دیباج و … هستند.

“تمامی آنها قوای روحانی عقلی هستند و چنانچه هر اندیشمندی در صنایع و افعالی که به دست انسان آشکار می شود تامل کند در می یابد که همراه با جسم انسان جوهر روحانی دیگری است که آشکار کننده این افعال و صنایع استوار است.” (اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 1، ص 242)

اخوان برای مرتبتهای صناعت ها به نیازهای ضروری انسان توجه دارد و آنها را گاهی صنایع مکمل و گاهی صنایع متمم می داند و گاهی آنها را نیازمند صنایع مکمل و متمم دیگری می داند. ایشان در این زمینه به چند نکته مهم توجه می کنند: اینکه انسان همه صنعتها را با نیروی عقل و تشخیص و دیدن و اندیشه خلق می کند و آنها را نیروهایی روحانی می داند. دیگر اینکه نفس با دو قدرت علامه و فعاله آفرینش می کند.

“این دو قدرت همان دو قوه نفس کلیه است که در جمیع اجسام از فلک محیط تا نهایت مرکز زمین جاری است همچون سریان نور خورشید در تمامی اجزای هوا. نفس کلیه به واسطه قوه فعاله خود تمامی اجسام را به صور، شکلها، هیئات، جمال و زیبایی رنگ و نقش می کند و ، بواسطه قوه علامه، ذاتشان را ، با ایصال فضایل از قوه به فعل، اکمال و اتمام می کند، فضایلی چون علوم حقیقی ، اخلاق نیکو، آراء و نظرات صحیح، اعمال صالح، صناعات استوار و خدمات متقن، و اینها همه بواسطه صفای جوهر نفس و لطافت ماده آن است.” (اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 3، ص 156)

از آنچه اخوان می گویند دریافت می شود که از نظر ایشان صناعت متشکل از امور روحانی و جسمانی است. از دیدگاه ایشان دریافت می شود که صناعت اساس تولید و بروز و ساختن است، ساختن و تولیدی که نیازها و خواسته های انسان را برآورده می کند و بعبارت دیگر با این دیدگاه می توان از دید اخوان صناعت را هنر و یا هنر را صناعت دانست.

البته توجه به تمایز ایندو نیز مهم است چرا که صناعت جنبه ای کاربردی و هنر جنبه های زیباشناسی دارد اما ایندو در دیدگاه سنت گرای اخوان قابل تمایز نیستند چرا که هنر صنعتی است که نیاز انسان را در جهت رسیدن به آن یگانه برتر و لطف و زیبایی محقق می کند. نیز صنعت را می توان هنری دانست که نیازهای انسان را در جهت رسیدن به آن یگانه برتر با محوریت امر قدسی و در دل تجربه عارفانه او در این مسیر محقق می سازد.

“و از این رو آنانی که تصور می کنند علوم و صنایع را با قدرت عقل و عمق فکر و شهود خویش استخراج می کنند، چنانچه مصنوعات ساخته شده در طبیعت را مشاهده نمایند، از ان بهره ها می برند و به آن تاسی می کنند و این برای آنها همچون تعلیم گرفتن از طبیعت است تا آنان را به امری رهنمون گردد. طبیعت نیز {همچون نفس انسانی که موید به صور طبیعی است} موید به نفس کلی و نفس کلی نیز موید به عقل کلی ای است که اول موجود صادره از حضرت حق تعالی است و عقل کلی نیز موید به صانع الاسباب و موید به لب صاحبان خرد است.” (اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 1، ص 250)

این نقل آشکار می کند که اخوان در پیروی از نظریه تقلید، چگونه به محاکات می اندیشند و چه دیدگاهی درباره آن دارند. از طرفی آنها معیارهایی برای برتری دهی برخی صناعتها بر برخی دیگر دارند که این معیارهای ارجحیت دادن شامل: هیولای آنها، مصنوعاتشان، نفع و سود آنها برای مردم، ضروری بودن و نیازمندی به آنها، و حتی نفس وجودی آنها است. البته این نفس وجودی بیانگر تفاوتی است که بین جنبه های کاربردی و زیبایی در نظر می گیرند.(اشاره به اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 1، ص 244)

می توان گفت اخوان در مقایسه نقاشی و موسیقی، موسیقی را به دلایلی شریفتر می دانند که از آن جمله می توان به  نفس و تاثیرات موسیقی بر جان مخاطب بعنوان دلایل برتری موسیقی اشاره کرد. ایشان درباره نقاشان نظراتی دارند که نقاشی را محاکات آفریده های طبیعی، انسانی و نفسانی می دانند که هدف غایی آن تصرف دیده ها و خلق حیرت در مخاطب از طریق خلق زیبایی در اثر است، اما آنها تمایزاتی نیز برای نقاشی متصور هستند. از اینرو در حکایتی که درباره نقاشی نقل می کنند، با اشاره به حکایت نقاشی که کار عالی ای انجام داد و همه را به حیرت واداشت اما رهگذری نقصی در کار او دید و با تکه ذغالی اثر او را تکمیل و شگفتی بزرگتری ایجاد کرد،  برتری خاصی برای تکمیل اثر توسط رهگذر نسبت به نقاشی اولیه قایلند.

می توان گفت اخوان تنها برای موسیقی نسبت به سایر صناعتها تفاوت قایلند و هنر را همچون حکمای یونان در زمره تخنه می دانند،  اما بر این باورند که در هر صناعتی تمایلی به شباهت جویی به صانع حکیم وجود دارد و با این نگاه معتقدند هنر به حضور طلبیدن صورتها توسط نفس است که با محاکات و تقلید از طبیعت و بواسطه خلق و بروز ساخته ها و آفرینش های هنری است.

همچنین لازم به ذکر است که اخوان همانطورکه برای جسم، 5 حس جسمانی در نظر می گیرند، برای نفس نیز 5 حس روحانی متصور هستند که شامل: قوه تخیل، قوه فکر، قوای حافظه، قوه ناطقه و قوه آفرینش (صنع) هستند. آنها بر این باورند که حواس 5 گانه اطلاعات و دریافته هایشان را در جسم ادراک می کنند و قوای 5 گانه دریافته هایشان را در امور روحانی غیر جسمانی ادراک می کنند. (اشاره به اخوان الصفا، 2005/1426 ق، ج 1، ص 214)

اخوان الصفا ، صناعت را هنر و یا هنر را صناعت می دانند . آنها میمسیس را معادل محاکات می دانند و به فطری بودن محاکات باور دارند . از نظر ایشان محاکات را می توان معادل تقلید و تشبیه دانست. ایشان همچنین تخیل را یکی از قوای 5 گانه رحانی برای ادراک امور روحانی می دانند و راهی برای دسترسی هنرمند به حقیقت و آنچه در مواجهه با جهان ادراک می کند.