ooo

یادداشت کمیته انتخاب جشنواره بینش منچستر

INSIGHT FF

جشنواره بینش منچستر انگلستان طی یادداشتی، نظرات نماینده کمیته انتخاب این جشنواره را درباره 10 فیلم راهیافته پایگاه حمایت از فیلم کوتاه مستقل به شرح ذیل اعلام نموده است:

گیسوی آشفتۀ زمین / مهدی یارمحمدی

در بخش آغازین فیلم صدا و تصویر به شکل بسیار خوب و تاثیرگذاری در کنار هم قرار داده شده­اند.  تاثیر بازدم خستۀ مرد خیلی فراتر از کلام است. تصویربرداری عالیست. در مقام یک مستند که به بمباران هوایی شیمیاییِ سال 1988 شهر زرده در ایران پرداخته، می­توان گفت کانون توجه فیلم درگیری­های مذهبی و مساله ایمان است( به طور مثال آب پاک و مقدس  با سیانور آلوده شده است). فیلم تکان دهنده­ای است؛ حس یک ضایعۀ روحی عمیق و میراث حاصل از آن را  به خوبی منتقل می­کند. آیا  از طریق فیلم می­توان به درکی از آنچه روی داده و دلایل آن، دست یافت؟ فیلم، دربارۀ پیشینۀ جنگی که در پس آن چنین فاجعه­ای روی داده و تاثیر مذهب در آن اطلاعاتی به بیننده نمی­دهد. پرسش­های مربوط به ایمان بیشتر به اینکه چطور قربانیان آن حملۀ وحشتناک شیمیایی همچنان به خدا ایمان دارند، مربوط می­شوند. زنی می­گوید: « کاش خدا آنروز مرا می­کشت.» در فیلم جرو بحث­هایی دربارۀ کاغذبازی و کمبود دارو وجود دارد.( در یک کلام آن روز را می­توان روز قیامت نامید.). سوالاتی که به ایمان مربوط می­شوند همچنان در پس­زمینه وجود دارند. صدا و تصاویر پایانی فیلم- بویژه صدای رادیو که بر شکاف دنیاها تاکید می­کند- بسیار تاثیرگذارند.

آسمان سرپناه / مریم فیروزی

موسیقی افتتاحیه را خیلی دوست دارم (به خصوص قبل از اینکه گیتارها وارد کار شوند) در اینجا چند نمای دوست­داشتنی وجود دارد، اما چطور همۀ اینها با هم انسجام یافته­اند؟ بعد از تصاویری از طبیعت ، یک نمای فوق­العاده از دست­ها و شعلۀ آتش داریم. چیزی  در آتش دیده می­شود- آیا مردی که باعث آتش­سوزی شده، از نابود کردن محیط­زیست و طبیعت، اندکی با خود فکر می­کند؟ سپس با یک کات به JCB  و متۀ برقی  که در حال خرد کردن سنگ­های کوه است می­رویم- شتاب، بعد اندکی تأمل، سپس پوشانیدن با زن مرموز، چشم­های بسته، خرقۀ سیاه، بعد تصاویر سیاه و سفید و سریع از شهرِ  در حال ساخت­و ساز، در ادامه تصاویر رنگی و در آخر همۀ اینها به آسمان شب ختم می­شوند! فیلم  مملو ازتصاویر سرزنده و شاداب است. انتخاب موسیقی عالیست- بخصوص موسیقی پایانی دل­انگیز است. با این حال در فیلم ایمان نیزحضور دارد- یک عرفان معنوی همراه با مولفه­هایی از همزادگرایی،  در مقابلِ  زندگی مدرن.نمایش لبخندها وسوسه­انگیز است-آیا این مردم به عواقب کاری که می­کنند آگاهند یا برایشان مهم نیست چه بر سرکرۀ زمین می­آید؟ پرندگانی که به سوی داربست­های ساختمان نیمه­ساخته می­روند، برای پایان کنایه­آمیز فیلم، تصویر خارق­العاده­ایست.

شاید / مهدی یارمحمدی و امیرحسین ماکویی

فیلم در کنایه و خلق حال و هوای خاص خود بسیار موفق است. با اینکه متن آغازین از بستری شدن قهرمان داستان در تیمارستان خبر می­دهد، داستان با صدای روی تصویر و توجهاتی به خدا آغاز می­شود. دیری نمی­پاید که فیلم با نگاه­های کوتاهی به تورانی و کات­هایی که در آن مردم محلی عقاید مختلف­شان را دربارۀ او ابراز می­کنند ادامه می­یابد. به ما گفته می­شود او مرد خوبی است و هرگز به زنان بی­احترامی نمی­کند. از کات­های فیلم خیلی خوشم می­آید، به تورانی حالت یک شخصیت اسطوره­ای و افسانه­ای بخشیده است. تورانی حقیقی کیست؟ آیا یک دیوانۀ مقدس است؟ به ما گفته می­شود که او قبلا آدم عاقلی بوده است. در معماری یک ساختمان قدیمی طرح­های از خورشید وجود دارد. از آن کات­بکی که تورانی لاستیک را  به بالای تپه می­چرخاند خوشم می­آید؛ معلوم نیست کجا می­رود، درست مثل سیزیف که تخته سنگی را تا ابد به بالای کوه می­برد! اگر من بودم در یکی از نماهای هل دادن تایر جامپ کات انجام نمی­دادم با وجود اینکه ترفند فیلم را خیلی خوب به نمایش می­گذارد. تورانی دربارۀ نیچه و پیمان ورشو و میزانسن اظهار نظر می­کند اما تدوین اجازه نمیدهد به این بخش­ها انسجام بخشیده شود و آن را معنی­دار کند، ما فقط تکه تکه­هایی را می­بینیم. آیا تورانی هم مثل آن بنای قدیمی است با حکاکی­های بر روی آن  داستان گذشته­ای را که در آن دوران او انسان عاقلی بوده را برایمان بازگو می­کند؟- مخروبه­ای انسانی که زمانی باشکوه بوده؟- پاییز در باغش جا خوش کرده- گل­هایش پژمرده شده­اند. او به خدا ادای احترام می­کند. جالب است- طرح این سوال که تورانی واقعی کیست در تمام فیلم توجه ما را به خود جلب کرده است، یک سبک بصری قدرتمند در فیلم هست. آن لحظۀ کشف و شهودی که او پس از آن نماهایی که تایر را به بالای تپه برده بود حالا آن را دوباره به پایین می­آورد، خیلی جذاب است! یک حس قوی از ناپایدار و زودگذر بودن از زندگی انسان و باورها به ما می­دهد- از نمای نوشته­های روی دیوار که از روی خطوط صورت عبور می­کنند خیلی خوشم آمد که این پرسش را مطرح می­کند: ایمان و باور الان کجاست؟

سراب / جواد پورحیدری

فیلمبرداری فیلم زیبا و ایدۀ آن دوست­داشتنی است- اما چه ارتباطی با ایمان دارد؟ اینکه وقتی ما آدمها بزرگتر می­شویم ایمانمان کمتر می­شود؟ یا اینکه به علم و فرضیات عقلانی زیادی باور و اعتقاد داریم؟ این فیلم کوتاه، دلچسب و پرمعنی است.

بوی بودنت نباشد / سیف الله یزدانی

فیلم­تان حس بسیار خوبی دارد به ویژه صدا و دوربین عالی است. ( من شیفتۀ صحنه­ای هستم که ما از کنار سارا از طریق سرباز به سمت مرتضی عبور می­کنیم و بعد دوباره به سوی آنها  در حالی که روی نیمکت نشسته­اند برمی­گردیم – خیلی حالت روان و سیالی دارد.) آیا مجوز استفاده از موسیقی پینک فلوید را دارید؟! قبل از نمایش فیلم برای کپی رایت، باید تحقیقات لازم را به عمل بیاوریم! استفاده از آهنگ Time  از آلبوم Dark Side Of The Moon  در اینجا خیلی بجا و مناسب است! زیر نویس می­توانست بهتر از اینها باشد! پس از پایان فیلم، ذهنم درگیر نحوۀ تمرکز فیلم بر روی  موضوع ایمان بود؛ شاید بخشی از آن، باوری است که زوج نسبت به یکدیگر دارند. آیا سارا ایمان  و باور دارد که مرتضی از ارتش برگردد؟ سکانسی که او ناپدید می­شود بی­نظیر است. ترکیب صدا، تصویربرداری، بازی­ها و بخش روایی داستان خیلی خوب است؛ با فلاش­بک های گذرای زمانی درمی­یابیم که این به نوعی تجسم و فراخوان ایمان ساراست. آهنگ Time در حقیقت موتیف( درونمایه­ای) است که ما و یا سارا را به لحاظ زمانی به عقب، به مکالمۀ بین سارا و مرتضی در سکوی قطار برمی­گرداند.  در هر نما عبور کردن­ها و پل­زدن­های زمانی­ خارق­العاده­­اند– و ایمان و باور عمیق زنی را نشان می­دهند که در انتظار بازگشت همسرش از جنگ است. من شیفتۀ این فیلم هستم و می­توانم بگویم یکی از محبوبترین فیلم­های من درCuration scheme امسال خواهد بود. فقط تنها ریتمی که خوب متوجه نشدم آهنگ Yesterday با ساز هارمونیکا  درانتهای فیلم بود. به نظرم یک ارجاع موسیقاییِ زیادی واضح و روشن بود؛اما با این همه نتوانسته تاثیر شگرف سایر وجوه بی­نظیر فیلم را باطل و بی­اثر کند. ( آدم یاد Stalker تارکوفسکی می­افتد با آن صدای قطار با آن روانی و سیالی زمانی، در کنار نماهای با خط سیر عرضی و جانبی.)

و خدایی که در این نزدیکی است / رضا غلامی مطلق

به عنوان یک معلم از آن بخش­هایی از فیلم که دربارۀ روش­های موثر تدریس صحبت می­کند، خیلی خوشم آمد( مثلا تاثیر تجربۀ مستقیم در مقابل از حفظ کردن درس­ها). فیلم با ظرافت خاصی به تاثیرمتقابل مذهب و علم بر روی هم می­پردازد، و به مقولۀ مذهب در برابر علم به هیچ وجه رویکرد آموزگارمأبانه و سخت­گیری ندارد و همین که با موضعی بسیار ماهرانه با این مساله برخورد می­کند آن را تاثیرگذارتر کرده است. ترجمۀ زیرنویس­ها می­توانست بهتر از این باشد! یکبار دیگر در جشنوارۀ Insight  ، زیرنویس  برای یک فیلم ایرانی دردسرساز می­شود! این اثر می­بایست نسخۀ ایرانیِ « به موسیقی روی بیار»  در داستان­های روایی دربارۀ بچه­ها و زیبایی­های زندگی باشد! تغییری که درمعلم سخت­گیر رخ می­دهد، جالب است- اما در آخر چه بر سر آقای ژاله می­آید؟ بخش روایی داستان در این خصوص کمی ضعیف عمل می­کند!

خاک سیب زندگی / سید علی سجادی

با وجود اینکه بعضی جاها زیر نویس از قلم افتاده( در مورد کودک)، اما فیلم به شکل تکان­دهنده­ای با یک صداگذاری خیلی خوب آغاز می­شود. مفاهیم درخشانی در این بخش از فیلم وجود دارد- در یک زوم کراش زیر کانال آب با آدم­هایی را می­بینیم که  دغدغه­های ذهنی بسیاری دارند و در این سلول سنگیِ زیر پیاده­رو، درست مثل افرادی که در انکوباتورهای فیلم ماتریکس گیر کرده بودند، حبس شده­اند. چرا آن بچه در آنجا،بخشی از این سکانس،زیرِ زمین است؟ اگر زیرنویس­ها بهتر از این بودند چه بسا در درک این مساله ما را بیشتر یاری می­کردند. فیلم اثری تفکربرانگیز و به­یادماندنی است، اما درعین حال در اجرا ایرادهایی بر آن وارد است.

زمزمه­های گل شمعدانی / حمیدرضا مزرعه خطیری

پیش­فرض محوری فیلم خیلی قدرتمند است- قهرمان داستان که قادر به راه رفتن و تکلم نیست، بستری است. بیننده فقط چهرۀ او را می­بیند و تنها صدای افرادی را که دربارۀ او و زندگی خودشان صحبت می­کنند، می­شنویم- اما آیا حسی از ایمان در این فیلم وجود دارد؟ به نظر من خیلی زیاد. برخلاف فیلم­های دیگری که برای جشنواره ثبت­نام کرده­اند، که همسر یا اعضای خانواده در انتظار بازگشت سربازی از جنگ هستند، در اینجا سربازی منتظر است، در انتظار بهبودی و حتی گاهی شنیدن مکالمه­هایی نه چندان سرخوش و صمیمانه­چند جمله برگرفته از ایمان و اعتقادات به گوشمان می­رسد: باور به اینکه حال سعید خوب خواهد شد. با پیشروی فیلم، این ایمان کمرنگ­تر می­شود( مثلا آنجا که پدر سعید برای او دعا می­کند)، فیلم به شکل جالبی گنجایش و ظرفیت ایمان آدم­ها را می­سنجد؛ در چنین شرایط بحرانی تاب آوردن دشوار است. زیرنویس نیاز به بررسی مجدد دارد. مثلا:  نوشتن (‘he’s found a gob for me’) در ترجمه بی­جا و نامناسب است.

ردپا / زاهد ملکی

بی­درنگ به یاد فیلم پیروزی اراده با آن نمای هنگ دانش­آموزانی که معلم­شان از یک بالکن بتونی برایشان سخنرانی می­کند، افتادم. فیلم کانسپت ( مفهوم و تصورکلی) قوی دارد- هرچندانعکاس­هایی به سیندرلا و سایز کفش او در فیلم وجود دارد! تنش موجود در فیلم خیلی واقعی به  نظر می­رسد- صاحب کفش که خواهد بود؟ فیلم برای بچه­ها جذاب است و به مشکلات رفتاری­شان توجه دارد. رعدو برق و آسمان، گویی خدا برای این خیانت و فریب پسرک اشک می­ریزد- در ازای چه چیزی او واکنشی از خدا دریافت می­کند؟ خیلی ساده است اما به عنوان یک فیلم خیلی مهم است.  بر روی زیرنویس­ها  و ترجمه­ باید بیشتر کار کنید!

یه روز خوب / سوسن سلامت

مختصر و مفید با تصویربرداری دوست­داشتنی. چرا همۀ بچه­ها می­خواهند رسولی برندۀ آن کیف شود؟ ژستی که پسرها برای کمک به همکلاسی­شان گرفته­اند، زیباست. اما  دلیل آن را در نمی­یابیم – شاید نیازی نیست بدانیم. این عمل سخاوتمندانۀ دسته­جمعی که ایمان در دل آن از نو احیا می­شود، تا آخر فیلم بدون توضیح باقی می­ماند. (از طریق محبت و مهربانی بچه­ها نسبت به همکلاسی­شان). این فیلم نمونۀ یک جواهر مینیاتوری است و برایم در این دوره یکی از فراموش­نشدنی­ترین نمونه­هاست.

جشنواره بین المللی فیلم بینش منچستر انگلستان، بصورت دوسالانه و با هدف نمایش و گسترش فیلمهای با موضوع ایمان و باور در جهان و معرفی این فیلمها به جشنواره های بین المللی مرتبط با این موضوع برگزار می شود.

قرار است این جشنواره بزودی، آثار راهیافته با تم خاصِ را جهت نمایش در جشنواره­ها و موسسات وابسته­ به جشنواره برنامه ریزی و جزئیات مرتبط با زمان و مکان نمایش فیلم­ها را اعلام نماید.

لازم به ذکر است که در دوره پیشین این جشنواره نیز، 6 فیلم از پایگاه حمایت از فیلم کوتاه مستقل حضور داشته است که از آن میان، فیلم “دست خالی دل پر” به کارگردانی بابک نبی زاده موفق به دریافت جایزه مصطفی عقاد این جشنواره شده است.