نوشته هایی درباره هنر

درباره فلسفه و تفکرات کانت

درباره اهمیت تفکرات کانت بعنوان یکی از بزرگترین متفکران محل ارجاع اندیشه تردیدی نیست. او سه کتاب اصلی دارد:

نقد عقل محض: در این کتاب او  بنیان نظری علوم ریاضی را تبیین می کند، و در پی تبیین گزاره هایی جهان شمول است.

نقد عقل عملی: این کتاب درباره راههایی رسیدن به گزاره های عمومی و جهان شمول است

نقد قوه حکم: در این کتاب هدف حکم کردن درباره زیبایی و رسیدن به گزاره هایی صادق در همه زمانها و مکانها است.

می دانیم که کانت متفکری است که پرورش یافته فلسفه راسیونالیستی است و به گفته او هیوم او را از خواب دگماتیک بیدار کرده است، بدین معنا که معتقد است باید در آنچه راسیونالیست ها (که ملاک حقیقت را ذهن می دانند) می گویند شک کرد.

او تمثیلی دارد (تمثیل پرنده)؛ و بر این باور است که اگر مقاومت هوا را مانعی در برابر پرواز پرنده در هوا در نظر بگیریم ؛ با صفر شدن مقاومت هوا سرعت پرواز بیشتر نمی شود بلکه صفر می شود. چرا که امکان پرواز در خلا وجود ندارد. او از این مثال استفاده می کند تا دیدگاه راسیونالیست ها را زیر سوال ببرد و از این طریق بگوبد که آنها به خطای ذهنی توجه ندارند.

از طرفی می توان اندیشه های کانت را آشتی دهنده و اتصال دهنده (میانه) تفکرات آمپریست ها و راسیونالیست ها دانست ، چرا که او یک انقلابی محافظه کار است و بر این باور است که هر دو تفکر لازم است و هیچکدام را منتفی نمی داند.

کانت تمام تلاش خود را برای تبیین قوانینی که هم با شواهد عقلی و ریاضی و هم با شواهد حسی و تجربی هماهنگ باشد می کند، چرا که الگو قرار دادن تفکرات نیوتن در انطباق با فیزیک و ریاضی او را به این باور رسانده است که می توان قوانینی استوار بنا نهاد، لذا او در پی بنا کردن اندیشه ای مورد تایید عقل گرایان و همزمان مورد تایید تجربه گرایان است.

راسیونالیست ها بر این باورند که گزاره های صادق تحلیل (پیشین ) هستند ، و برای اثبات نیازی به تجربه ندارند و صدق آنها در درون تحلیل گزاره مشخص است. (مانند گزاره: پدر مرد است)

اما در مقابل دسته ای دیگر از گزاره ها ترکیبی (تجربی و پسین) اند و برای قضاوت درباره درستی گزاره های اینچنین نیاز به تجربه بیرونی وجود دارد (مانند گزاره: هوا ابری است)

از اینرو کانت در پی دسته ای از گزاره ها است که هم پسین و هم پیشین باشند و هم با اصول عقلانی و هم با اصول تجربی قابل اثبات باشند.

در اندیشه کانت 3 دسته قوا قابل تامل است: حس و فهم و عقل، که او هریک از این 3 دسته قوا را ایجاد کننده عینکهایی خاص برای ما می داند؛ حس (2 فیلتر/عینک)، فهم (12 عینک) و عقل (3 عینک)؛ بنابراین کانت ارتباط ما با جهان و دسترسی به آن را از طریق این 17 عینک می داند؛ که مشخص کننده فرآیند ادراک ذهنی ما از جهان است، به این معنا که آنچه می بینیم و ادراک می کنیم پس از اعمال این 17 عینک از طریق حس و فهم و عقل قابل دریافت اند و لذا مواجهه ما با جهان ذهن باورانه و ذهن گرایانه است؛ و این نگاه انقلابی کانت است که می گوید نگاه ما به جهان کاملا سوبژکتیو است و اینگونه نیست که ذهن ما به رنگ جهان در آید بلکه برعکس جهان از عینک ذهنی ما عبور کرده و توسط ما دریافت می شود.

کانت این عینک ها را درباره حس و فهم و عقل به ترتیب زیر معرفی می کند.

درباره قوه حس؛ شامل 2 مقوله مکان و زمان است.

او مکان را شرط تمام تجربه های بیرونی می داند و زمان را شرط تمام تجربه های درونی و بیرونی می داند و معتقد است همه چیز با زمان درک می شود اما درک تجربه های درونی نیاز به مکان ندارند.

درباره قوه عقل؛ شامل 3 مقوله نفس و جهان و خدا است.

کانت بر این باور است که عقل شروط نامشروط می سازد بدین معنا که از طریق قیاس به عقب بازگشتن در جستجوی شرطهای نامشروط است و این کار را برای آرامش انجام می دهد چرا که با باور به آن زندگی راحت تر می شود، لذا او این اصلها را تنظیمی می داند (و نه تقویمی)

همچنین کانت درباره فهم ؛ منطق طوری ارسطویی را به منطق استعلایی (پیشین) تبدیل می کند ، بطوری که او برای فهم 12 عینک قایل است، چرا که او در منطق صوری ارسطویی برای هریک از 4 وجه کمیت، کیفیت و نسبت و جهت؛ 3 عینک قایل می شود.

برای کمیت (که با تعداد سر و کار دارد)؛ 3 عینک قایل است: کلی – جزئی – شخصی.

برای کیفیت که با بودن و نبودن مرتبط است)؛ 3 عینک قایل است: موجب – سالب – معدول.

برای نسبت (که به رابطه می پردازد)؛ 3 عینک قایل است: حملی – شرطی متصل – شرطی منفصل.

برای جهت (که با احتمال و ضرورت مرتبط است)؛ 3 عینک قایل است: احتمالی – تحقیقی – ضروری.

می توان گفت که در فلسفه نقدی کانت بررسی وجودی انسان درباره امکان شناخت و توانایی شناختن انسان است ، نه به معنای ما به ازای شناختن او. نیز اینکه در منطق صوری استعلایی کانت، استعلایی بودن به معنای تحلیلی و پیشین بودن است. همچنین او منطق استعلایی را به دو بخش تحلیلات استعلایی و جدل استعلایی تقسیم می کند و تحلیلات را مبتنی بر اطلاق مفاهیم پیشین و جدل را مبتنی بر کاربرد نادرست مفاهیم پیشین در موارد تخلف از این شرط می داند.

نویسنده متن: مهدی یارمحمدی